کد مطلب:211035 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:112

در فضیلت رئیس مذهب حضرت جعفر صادق امام ششم


دفتر اشعارم اكنون زینت و زیور گرفت

طوطی طبعم در او چون نغمه ی دیگر گرفت



بلبل نطقم چو پر بگشود سوی برج فكر

هفت اقلیم تفكر را بزیر پر گرفت



مشگ سائی خامه ام تا شد مهیا بر رقم

رشحه ی او راه را بر مشگ و بر عنبر گرفت



فیض قدسی شد نصیبم تا لسانم در مدیح

مدحت نور دو چشم احمد و حیدر گرفت



جعفر صادق درخشان ماه افلاك هدی

آن كه دین مصطفی از وی شكوه و فر گرفت



زاده آزاده ی باقر امام پنجمین

آنكه علم باب را چون شیر از مادر گرفت



كوه علم و كنز حلم و منبع عز و وقار

كز كمال و فضل خود آفاق را یكسر گرفت



هر چه واجب بود سنت در طریق مصطفی

شرح آن حكم از لب جان بخش آن سرور گرفت



بسكه در ترویج دین كوشید نامش در جهان

منتشر گردید وصیتش جمله بحر و بر گرفت



بی سخن در این جهان و آن جهان شد رستگار

پیرو او شد هر آن كس مذهب جعفر گرفت



جعفری مذهب در عالم همچو زر جعفری

در كف اهل بصیرت رتبه ای برتر گرفت





[ صفحه 171]





صد هزاران بوعلی شاگرد شاگردان او

كمترین خدام آن شه باج از قیصر گرفت



بیكران بحری بدی ذخار در هنگام بحث

قدرت فكرش علوم اول و آخر گرفت



از كلام و منطق و فقه و اصول و علم هنر

فیض بی حد برد هر كس درك آن محضر گرفت



بوبصیر و مؤمن الطاق و ابوحمزه ابان

مدرس او اخترانی این چنین در برگرفت



بین هشام بن حكم شاگرد ابجد خوانش را

منطق او هوش عمرو بن عبید از سر گرفت



حضرتش را تا ز جان هرون مكی شد مطیع

حق ابراهیم بهرش گرمی از آذر گرفت



ملتجی داود رقی شد بر او چون در حجاز

او ز چوب خشك آبی همچنان كوثر گرفت



چون مسیحا پای زد بر مرده گاوی در منی

مرده گاو از معجزش جانی ز حق دیگر گرفت



مات و مبهوتم چرا با این همه جاه و جلال

تنگ بر او زندگی منصور بد اختر گرفت



چند باری عزم قتلش كرد اما هر زمان

بس عجائب معجزی زان زاده ی حیدر گرفت



هست مروی آن كه یك شب بود سرمست غرور

قصر حمرایش مكان آن مرتد كافر گرفت



با ربیع حاجب آن مردود گفتی عزم من

امشب از بهر فنای حضرت جعفر گرفت



زود حاضر كن در این مجلس ورا كز بودنش

فكرتم از بغض گوئی روحم از پیكر گرفت





[ صفحه 172]





شد مهیا از پی احضار شه ابن الربیع

ظلم بی حد كرد تا شه جای بر استر گرفت



گیسوی صدیقه ی اطهر بجنت شد پریش

در بر منصور چون جا سبط پیغمبر گرفت



بر شهنشاهی بداد او نسبت كذب و دروغ

كش گواه صدق خود از خالق اكبر گرفت



بر شه دین ناسزائی داد و بهر قتل او

بر كف خود از غضب شمشیر چون خنجر گرفت



ناگهان در مجلسش شد احمد مرسل پدید

از نگاهی تند ره بر آن سگ ابتر گرفت



درگذشت از قتل شه آن شب ولی از جور او

شاه عرشی جاه مأوا توده ی اغبر گرفت



زد شرر زهر جفا بر قلب آن سلطان دین

حجت یزدان مكان اندر بر داور گرفت



در مه شوال چون شب گشت روز شیعیان

چون فلك این مه عزای شاه دین پرور گرفت



ای رئیس مذهب ای فرمانروای عرش و فرش

ای كه اسلام از تو ای مولا سر و افسر گرفت



حمیری من نیستم علامه ام از لطف تو

صورت چون قیر او ناز از گل احمر گرفت



من سیه رویم گنه كارم پریشانم فقط

با هزار امید دستم دامنت را برگرفت



لیك این باشد یقینم هر كه پا بست تو شد

خرم و خوشحال جا در عرصه ی محشر گرفت [1] .



[ صفحه 173]




[1] اثر آقاي محمد علامه مداح طهراني كه براي اين كتاب سروده اند.